میترایسم
گر نمی توانی یار باشی، دست کم سربار نباش. چو بخت عرب بر عجم چیره گشت همه روز ایرانیان تیره گشت جهان را دگرگونه شد رسم و راه تو گویی نتابد دگر مهر و ماه ز می تشنه و نغمه از چنگ رفت ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت ادب خوار گشت و هنر شد وبال به بستند اندیشه را پر و بال جهان پر شد از خوی اهریمنی زبان مهر ورزید و دل دشمنی کنون بی غمان را چه حاجت به می کران را چه سودی ز آوای نی که در بزم این هرزه گردان خام گناه است در گردش آریم جام به جایی که خشکیده باشد گیاه هدر دادن آب باشد گناه چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار که تاج کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو اگر تن به تن سر به دشمن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود هر که به زیردستان نبخشاید به جور زبردستان گرفتار آید. عقیده ای که مردم از ترس جانشان بپذیرند، پایدار نیست. راستی، امانت است و دروغ گفتن خیانت. رقت بارترین منظره ای که مرگ را نیز میگریاند.التماس یک گرگ است! یار اگر نادان باشد، تنهایی بهتر است. به راستی، گروهی خدا را برای چشم داشت پرستش نمایند که آن پرستش بازرگانان است و گروهی او را بیمناکانه پرستش کنند که آن پرستش بردگان است و گروهی وی را سپاسمندانه پرستند که آن پرستش آزادگان است که این بهترین پرستش است. زنبورها را مجبور کرده ایم از گل های سمی عسل بیاورند و گنجشکی که سالها بر سیم نشسته از شاخه درخت میترسد با من بگو چگونه بخندیم وقتی که دور لب هایم را مین گذاری کرده اند ما کاشفان کوچه های بن بستیم حرفهای خسته ای داریم این بار پیامبری بفرست که تنها گوش کند.
ناله عاجزانه یک شیر!
نه……
گریستن یک مرد………!
Design By : Pichak |